خیلی وقته که میخام بیام و اینجا بنویسم. ولی هی نمیشه. اینکه بخام چیزی بنویسم، هرچی، روزمرگی محض حتا، ازم بر نمیاد. چون با تقریب خوبی روزام خیلی شبیه هم و خسته کننده شدن. و نوشتنش چیزی جز فشار مضاعف نیست.

امروز بعد از چند روز آلودگی هوای خیلی وحشتناک، یکم بارون اومد و خیلی دوس داشتم عصری برم بیرون یکم راه برم، ولی گلوم یذره درد میکرد و فک کردم نرم بهتره، حالا یهو سرما میخورم که اصلن اتفاق خوبی نیست.

اون دوستمم باز از آمریکا اومده و واقعن من به این نتیجه رسیدم که اینا به یه جایی وصلن که انقد راحت سالی دو، سه بار میان و میرن. یعنی همون موقع که شیش ماه بعد از رفتنش اومد و یک ماهو نیم موند من همین حدسو زدم، ولی خب خودش که هیچییییی بروز نمیده و اصلن خیلی به سختی درباره خانواده همسرش حرف میزنه. ولی شواهد به میزان کافی وجود داره که وصلن آقا.

امروزم یکمی با الهه و راضیه حرف زدم، الهه که حسابی توی فشار پایان نامه ارشدشه و این قطعی نت کلی کارشو عقب انداخته. دیروزم که گوشیش از دستش افتاد و بالای ال سی دیش سوخت! دیگه کلی ناراحت بود و همون موقع به من پیام داد و کلی غر زد. بهش گفتم عب نداره دیگه. کاریه که شده. حالا بذار ماه دیگه که اول ماه بود وحساب کتابت اوکی بود ببر بده درستش کنن. گوشی خودمم خیلی وقته سمت راستش ال سی دی از بک لایت جدا شده و هی میخام ببرم درستش کنم و هنوز نبردم. میبرم ولی تو همین هفته.

اون کلاژ لعنتیمم تموم نشده هنوز. این مدتم عمه ام رفته بیمارستان و از اون ورم عروسی دخترخالمه و ملوم نیس بلخره چی میشه. از یه ور هی میگه برو لباس بخر، عروسیمونه! از یه ور دیگه اصن سالن و خونه نگرفتن هنو. فقط اون چندباری که با هم رفتیم لباس عروس و گیفت و اینا دیدیم خیلی خوب بود. خوش گذشت. خیلی قشنگ بودن همه چیزای مربوط به عروسی.

سه چار تا رزومه ام همینجوری فرستادم واسه این ور اون ور و سه تاشون گفتن بیا برای مصاحبه و رفتم و دیدم هنوز همون سیستم بیگاری از گرافیست وجود داره. تازه طراحی یو آی یو ایکس، نوشتن کمپین های تبلیغاتی، مدیریت شبکه های اجتماعی و ادیت ویدئو و عکاسی هم بهش اضافه شده. حالا کاش حداقل با این همه کار، حقوقش خوب بود. پایه حقوقا هنوز یکو نیمه!!! خیلی کم میگن دو تا دو ونیم! بعد در حالی که همشون ساعت کاری 8 تا 5 دارن، میگن پنشنبه ام نیمه وقت بیا! یعنی فقط یه جمعه رو لطف میکنن بهت میدن برای تعطیلی. یه بانک بخای بری باید مرخصی ساعتی بگیری.

هیچی دیگه هیچ کدومشو نرفتم.

همینجوری فیری لنس دارم به کار کردن ادامه میدم.

تنها کار مثبتم این بود که باز ورزش و رژیم کالری شماری رو آوردم تو برنامه ام و تو این مدت سه کیلو کم کردم و ایشالا به زودی به همون 48 مد نظرم میرسم و دیگه تموم میشه. البته یه سه چار هفته دیگه کار میبره. چون آخرا نیم کیلو نیم کیلو کم کنم راحت تره. وقتی دفتر اطلاعات رژیمی مو که از سال 90 داشتم آوردم و دیدم اون موق تو همین زمان، یعنی آذر ماه، 50 بودم، کلی غبطه خوردم! ولی خب باز بهش میرسم. دو سه کیلو کاری نداره اون قد. توقع نداشتم بدنمم به این زودی به ورزشا عادت کنه ولی کرد. و الان دیگه راحت میتونم روزی 45 دیقه ورزش کنم. فقط مچ دست راستم دیگه توانایی نداره و مجبورم بعضی حرکتا رو روی ساعد باشم و انجام بدم.

کتاب خوندنم همچنان در جریانه و بعد از مامان و معنی زندگی، همسر خاموش رو خوندم که بد نبود، الانم جز از کل و بعدش بسیار بلند و فوق العاده نزدیک رو ایشالا خواهم خوند.

همین دیگه.

تو تا همیشه توی قلبم موندگاری...

یه تیکه از قلبمی، درد میکنی، آروم بگیر، خسته ام...

همه دلخوری های ریز و درشتم بماند...

خیلی ,ولی ,اون ,یه ,سه ,تو ,بعد از ,زودی به ,ولی خب ,همون موقع ,تو همین

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سجل αℓℓмσ∂є لوازم یدکی 407 جاب فارست دانلود آهنگ جدید | نسیم آوا در آینه قرآن و عترت میزکانتر تاجدار ، میزسمپلینگ ،ابزار سمپلینگ counterexample قیمت محصولات نورپردازی نما